در باب ادبیات

۷۴۴ بازديد
شاید نخست تعریف ادبیات ساده جلوه کند، اما با کمی ژرف‌نگری، روشن می‌شود که امری مخاطره‌آمیز است. بسیاری از مخاطبان ادبیات، حتی معلمان، مقوله ادبیات را با پژوهش‌های ادبی، یکی می‌دانند. در حالی که «یکی هنر است و آفرینندگی و آن دیگری، هر چند، دانش به معنای اخص آن نیست، شاخه‌ای از معارف انسانی است.» به دیوان کوچک غزلیات حافظ شیرازی نگاه می‌کنیم. این مجموعه دل‌انگیز بیش از چند صد غزل ندارد اما آنچه درباره‌ی آن نوشته‌اند، به سختی قابل فهرست کردن است. به بیان دیگر از مجموعه کتاب‌شناسی حافظ و کتاب‌هایی که درباره‌ی او نوشته‌اند، می‌توان کتابخانه‌ای بزرگ ترتیب داد.
    برخی از معلمان ادبیات و استادان عالی رتبه‌ی دانشکده‌ی ادبیات را می‌بینیم که شاعران جوان را به باد استهزاء و ریشخند می‌گیرند. برای این افراد همه چیز در گذشته‌های دور پایان یافته است، و مثلاً ممکن نیست در روزگار او استعاره مُصرَّحه پیدا شود و باید این صنعت را در اشعار حافظ و صائب یافت. این کج‌اندیشی از آنجا ناشی می‌شود که آنان به درستی نمی‌دانند ادبیات چیست؟ به بیان بسیار ساده و ابتدایی می‌توان گفت: ادبیات آن قسمت از هنر است که در محدوده‌ی زبان، آفریده می‌شود. از آنجا که کلمه‌ی هنر را آورده‌ایم، پس باید عنصر خیال در آن، وجود داشته باشد.
    ارسطو در کتاب بوطیقا (فن شعر)، بعد از توضیح درباره‌ی نوازندگی و رقص می‌گوید:...

دانلود متن کامل مقاله: در باب ادبیات

«دمیان» اثر هرمان هسه

۱,۰۳۴ بازديد
    بالاخره اراده یعنی چه؟ تو می‌گویی که ما دارای اراده‌ی آزاد نیستیم و بعد می‌گویی که برای دست یافتن به هدفی کافی است که اراده‌ی خود را محکم اداره کنیم. ضد و نقیض می‌گویی. اگر من صاحب اراده‌ی خود نیستم، چگونه می‌توانم آن را به طرف هدفی رهبری کنم؟
    دستی به پشتم زد – و غالباً وقتی از من راضی بود این کار را می‌کرد – و با لبخند گفت: خوب کردی این را از من پرسیدی. باید همیشه سؤال کرد. باید همیشه شکاک بود. اما مطلب بسیار ساده است، مثلاً اگر یک شب‌پره بخواهد به ستاره‌ها یا به چیزی شبیه به آن دست یابد، نخواهد توانست، به همین جهت هم سعی نمی‌کند. او فقط در جستجوی چیزی است که برای او معنی و ارزشی دارد. یعنی به چیزی که احتیاج دارد و حتماً لازمش است و در این به طرز باور نکردنی موفق می‌شود. در خود یک حس ششم مرموزی ایجاد می‌کند که هیچ جاندار دیگری ندارد. ما آزادی عمل و علاقه‌ی بیشتری داریم تا یک حیوان اما...
 
دانلود فایل متنی:
                           کتاب «دمیان» اثر هرمان هسه
دانلود فایل صوتی:
قسمت اول قسمت دوم قسمت سوم قسمت چهارم
قسمت پنجم قسمت ششم قسمت هفتم قسمت هشتم

لطفاً انتقاد، پیشنهاد، نظر و برداشت خودتان را در قسمت «نظر» درج کنید.

«1984» اثر جورج اورول

۹۷۶ بازديد
    وینستون همچنان پشتش به تله‌اسکرین بود. امن‌تر بود هر چند همانگونه که خوب می‌دانست از پشت سر هم می‌شود آدم را شناسایی کرد. کیلومتری آنسوتر وزارت حقیقت، محل کارش، بر فراز چشم‌اندازی تاریک، فراخ و سفید قد برافراشته بود.
با نوعی اکراه به خود می‌گفت: اینجا لندن است؛ شهر عمده پایگاه شماره یک و سومین استان پر جمعیت اقیانوسیه. کوشید از یادهای کودکی مدد بگیرد و...

دانلود فایل متنی:
                           کتاب «1984» اثر جورج اورول
دانلود فایل صوتی:

قسمت اول قسمت دوم قسمت سوم قسمت چهارم
قسمت پنجم قسمت ششم قسمت هفتم قسمت هشتم
 قسمت نهم قسمت دهم قسمت یازدهم قسمت دوازدهم
قسمت سیزدهم قسمت چهارهم قسمت پانزدهم قسمت شانزدهم
قسمت هفدهم قسمت هجدهم قسمت نوزدهم قسمت بیستم
قسمت بیست و یکم قسمت بیست و دوم قسمت بیست و سوم قسمت بیست و چهارم
 

لطفاً انتقاد، پیشنهاد، نظر و برداشت خودتان را در قسمت «نظر» درج کنید.


پیله‌ای برای زندگانی

۷۴۶ بازديد
    گهگاهی به درون می‌پیچیدم. به سان کرمی که پیله‌ای می‌تند. غافل از پروانه شدن، به تاریکی تمسک می‌جستم. از برای آرامش. خلوتی می‌گزیدم به وسعت اندیشه. هر چه چنگ می‌انداختم چیزی نمی‌یافتم. بی‌نصیب و بی‌بهره، استغاثه‌ای نافذ سر دادم.
پیله

به نفیری می‌مانست که در گوش مستهلک می‌شود. سر را درمی‌نوردد و مغز را به بازی می‌گیرد. اندیشه‌ای نو...
گامی را کج برداشته‌ام. تاری را بد تنیده‌ام و پودی را سست انگاشته‌ام...
همچون فانوسی در تاریکی شب، چراغ دل خویش را برافروختم. چشم بر پیله‌ای روشن دوختم و عزم و اراده‌ای نو اندوختم.

    این گونه بود که زندگانی برایم همچون پیله‌ای، بستری برای رشد و نمو مهیا می‌ساخت. اما آنچه که در این میان به منزله‌ی چراغی روشنگر راهم شد، «مطالعه‌ی کتاب» بود. از آن پس، بر آن شدم که سرمست و شایق، از غثیان‌های مشمئزکننده احتراز جسته و غذای روحی بس گران بر کرم سرگردان پیله زندگانی بخورانم. کنون که طعم دل‌انگیز آن (فارغ از مقصود یا همان پروانه شدن) عطش فرحناک بیداری را محرز ساخته، اشاعه‌ی آن واجب باشد تا شاید دیگران سلسله‌وار بر چنین مسلکی مبادرت ورزند.