دانلود فایل متنی:
کتاب «1984» اثر جورج اورول
دانلود فایل صوتی:
((جنگ صلح است...
آزادی بردگی است و جهل قدرت است...))
شعار حاکمیت دیکتاتوری...
با سلام
اگر نقدی دارید لطفا اینجا به اشتراک بذارید.
در دنیایی که اجازه ی ابراز عقیده از انسان صلب میشود ؛ اخبار مخالف حزب دگرگون میگردند و جعل تاریخ به دست خود اعضای حزب صورت میگیرد ،وینستون مدتی است پی برده که زندگی مسیر عادی خود را طی نمیکند .این شرایط به مرور برایش غیر قابل تحمل میشود .او به طور اتفاقی با جولیا آشنا میشود و آن هاکه هر دو مخالف حزبند برخلاف قوانین عاشق یکدیگر میشوند ...اما دورویی تنها راه درامان ماندن است.وینستون میپندارد که شاید پلیس فکر بتواند کسی را مجبور کند که هر حرفی را بزند ولی توانایی نفوذ به دل و قلبشان را ندارد
وینستون و جولیا با اوبراین ، فردی از اعضای رده بالا ،آشنا میشوند که گویا قوانینی که برای دیگر اعضا وضع شده درمورد او صدق نمیکند وایمان و تقوایش پوششی برای فساد و خرابکاری است .آن ها با یکدیگر همدست میشوند تا حزب را به نابودی بکشند و به ظلم و جور آن پایان دهند
افراد کمی از انقلابیون باقی مانده اند اما با این حال مشخص است جز دیکتاتوری چیزی نصیب مردم نشده و جز خاطره ی کمرنگی که در اذهان نقش بسته ،ردپایی از تاریخ باقی نمانده .بدون سند، تاریخ تحریف شده حقیقتی غیرقابل انکار است .حزب با پدید آوردن تنفر نسبت به دشمنی فرضی و تحریف هر انچه در گذشته وجود داشته سعی دارد مردم را شکرگزار خود نگه دارد و هر روز با وجود بدتر شدن شرایط ،با رنج دادن افراد قدرتش را برآنها اعمال کند
اوبراین اما به آن دو خیانت میکند و با شکنجه های طاقت فرسا ذهن آن ها را از هر گونه تنفر به برادر بزرگ میزداید و سپس سرنوشتی مانند دیگران یعنی مرگ را برایشان به ارمغان می آورد.
با سلام
با مطالعه کتاب های بعدی نظرات بیشتری خواهیم گذاشت.
بسیار عالی بود، ممنون از شما
1984 روایت جامعهای است تمامیتخواه (توتالیتاریسم) با حاکمیت ناظر کبیر، فردی مقدس و صاحب قدرت که در واقع کالبدی از حزب مرکزی است. وی به چشمی میماند که نه تنها جسم بلکه ذهن هر فردی را میپاید. چنین حکومتی برای حفظ و اعمال قدرت بر سایر طبقات (حزب عادی و کارگر) از ابزاری متفاوت چون تلهاسکرین (دستگاه گیرنده و فرستنده) بهره میگیرد. پلیس اندیشهای پدید میآورد که قادر است در جزئیترین و ژرفترین افکار و امیال اعضاء، نفوذ کند و در صورت احراز جرم اندیشه عضو محکوم به تبخیر میگردد. جنگ بیپایانی را راه میاندازد که با شعارهای «جنگ، صلح است»، «آزادی، بردگی است» و «نادانی، توانایی است» توده را در مشت خود گرفته و همواره با حضور در مراسم دو دقیقهای نفرت و سرو جین و سیگار پیروزی (علیه دشمنان) آنها را قدردان خود بداند. در چنین جامعهای، چهار وزارت به نامهای «حقیقت، صلح، عشق و فراوانی» تمامی امور را اداره میکنند که کار اصلی وزارت حقیقت = جعل، صلح = جنگ، عشق = نفرت و فراوانی = فقر است. این گونه مفهوم دوگانهباوری را ملکه ذهن حزب عادی و رنجبران میکند به طوری که در عین این که از کذب بودن گزارهای آگاهند باید بر درستی آن صحه گذاشته و خود ندانند که چنین چیزی حقیقت ندارد. ناظر کبیر به این اقدامات بسنده نکرده و زبانی تحت عنوان زبان جدید را برای شفاف و محدودسازی اندیشه ایجاد میکند. کلمات دارای معانی سفید یا سیاه هستند و صرفاً به یک مفهوم مشخص اشاره دارند. در چنین شرایطی جایی برای توجیه و توضیح جرم باقی نمیماند و اهداف سیاسی حزب مرکزی به خوبی عملی میشود.
در این میان وینستون اسمیت، (مأخوذ از وینستون چرچیل) عضو طبقه حزب عادی، به واسطه جعل تاریخ در وزارت حقیقت با اسنادی مبنی بر بیگناهی سه نفر از اعضا مواجه میشود که اخیراً به اتهامات مختلف از خاطر مردم زدوده شدهاند. همین کافیست که وی اندیشهای نو در ذهن بپروراند و اساس نفرت از برادر بزرگ را بر دفترچهی افکارش قلم بزند. وینستون در گام بعدی، دور از چشم تلهاسکرین و قوانین وزارت عشق، به دختری به نام جولیا علاقهمند میشود که او نیز دل خوشی از ناظر کبیر ندارد. آن دو پا را فراتر گذاشته و در انجمن اخوت (ضد حزب مرکزی) با اوبراین دیدار میکنند. وی که فردی قوی هیکل و از اعضای حزب مرکزی است به وینستون میگوید «جایی یکدیگر را ملاقات خواهیم کرد که تاریکی در آن راه ندارد» و این گونه پس از محرز شدن جرم اندیشه، حبس، شکنجههای شدید، شستشوی مغزی، زدودن خاطرات و ابراز علاقه به ناظر کبیر، با ضرب گلولهای از اذهان پاک میشود.
کتاب ۱۹۸۴ بیانگر جامعه ای خفقان اور است که در آن حریم خصوصی افراد توسط قوانین حکومتی کنترل میشود و همه افراد ملزم به داشتن علاقه به برادر بزرگ(رهبر حزب دیکتاتوری) و داشتن تنفر نسبت به دشمن ها هستند. حکومت چهار وزارت خانه تشکیل داده است: وزارت صلح مسئول ایجاد جنگ، وزارت عشق مسئول جلوگیری از عشق و ایجاد ترس، وزارت حقیقت مسئول تحریف حقیقت و وزارت فراوانی مسئول ایجاد کمبود قحطی.
.شعار حزب ((جنگ صلح است، آزادی بردگی است و جهل قدرت است...)) بود
از جنبه هایی این کتاب شباهت به داستان «میرا» دارد:لبخندی همیشگی و ساختگی، فراموش کردن زندگی فردی و زیر نظر گرفته شدن، ممنوعیت فکر کردن، عدم بیان و وجود عشق و...
وینستون اسمیت شخصیت اصلی داستان، سمتی در وزارت خانه حقیقت دارد. او نیز مانند سایر افراد توسط دستگاه تلخ اسکرین اعمالش کنترل می شود. روزی تصمیم میگیرد اندیشه های خود را که در مخالفت با برادر بزرگ و قوانین است بنویسد. وینستون با جولیا ( دختری که در ابتدا فکر میکرد جاسوس بود اما با دریافت نامه ای از او) آشنا میشود و با وجود قوانین حزب بر ممنوعیت عشق آن دو در وادعی عشق غوطه ور میشوند. هردو میفهمند که اعتقادی مبنی بر جعل واقعیات توسط حزب و برادر بزرگ ندارند و تصمیم به مبارزه علیه حکومت میگیرند. سرانجام اسمیت و جولیا توسط مامورین فکر دستگیر میشوند. اسمیت توسط ابراین (از مامورین فکر که علاقه ویژه ای به او دارد) شکنجه میشود. او که زیر شکنجه دوام نمی آورد و اعتراف میکند که خود مقصر نیست و جولیا مقصر در مخالفت او علیه حزب است. همچنین زیر شکنجه باوری در او شکل گرفت که ۲+۲=۵ است.در نهایت اسمیت میپذیرد که عشق و انسانیت حقیقت ندارد و او دچار سوتفاهم در مورد حزب شده و هرانچه حزب میگوید بی عیب و نقص و کاملا درست است.
((اسمیت برادر بزرگ را دوست میداشت)).